طاقت بیار رفیق :)
شرح زندگی
روز اولی که با کیارش آشنا شدم تو فیس بوک بود... راستش دختری نبودم که به پسرا محل بدم. خیلی پیله میکرد. خیلی از خودش حرف میزد. کم کم وابسته شد. عاشقم شد...منم ازش بدم نمیومد. شمارمو بهش دادم. به هم اس میدادیم. رابطمون جدی شد. منم یه جورایی دوسش داشتم...به هم عادت کرده بودیم. اون خیلی منو دوس داشت. یه لحظه هم ولم نمیکرد. ولی یه روز...مامانم متوجه شد. همه چی خراب شد...تا یه مدت از همدیگه بیخبر شدیم. من رفتم مسافرت. وقتی برگشتم دیدم مسج داده رو فیسبوک بهم. از حالش بهم خبر داد...راس میگفت خدایی,خیلی داغون شده بود.منم همینطور...داغون بودیم دوتامون. ولی کم کم دور از چشم خانوادم دوباره با هم در ارتباط شدیم. دیگه مثه قبلا نبود رابطمون...همش میترسیدیم. همش نگران بودیم. کیارش که بیشتر از من داغون بود. میترسید منو از دست بده. دیدم نه...نمیشه. اینجوری دوتامون داغون میشیم! با یه پیام تو فیسبوک واسه همیشه ازش خدافظی کردم. گفتم داغون میشیم... غافل ازینکه اینجوری بیشتر داغون میشیم. تو قیسبوک منو بلاک کرد. خیلی ناراحت شدم گفتم چرا؟ گفن داغون میشم میبینمت...گفتم پس بزار فراموشت کنم.دیگه نه ازم خبر بگیر نه جلوی من ظاهر شو... ولی دیشب رفتم رستوران. عمدا از جلوم رد شدو رفت گوشه منو زیر چشمی پایید... بهش اس دادم گفتم: میخوای داغونم کنی؟میخوای عذاب بکشم؟میخوای دیوونه شم؟ کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم... صبح که از پاشدم اس داده بود: فک میکنی فقط خودت عذاب میکشی؟ تو میدونی با من چیکار کردی؟میدونی چه بلایی سرم آوردی؟...یه سرس حرفایی دیگه که یادم نیس... داغونیم. دوتامون. ولی من از یه جا دیگه هم دارم ضزبه میخورم. یکی دیگه هست که خیلی دوسش دارم. اونم دوسم داره.... در موردش بعدا میگم
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |